جدول جو
جدول جو

معنی پی اندرپی - جستجوی لغت در جدول جو

پی اندرپی
(پَ / پِ اَ دَ پَ / پِ)
یکی بدنبال دیگری. متصل. (فرهنگ شعوری ج 1 ص 255). پیاپی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَدَ)
پیچاپیچ. پیچ پیچ. پرپیچ:
ای وعده فردای تو پیچ اندرپیچ
آخر غم هجران تو چند اندر چند؟
منوچهری
لغت نامه دهخدا
(پَ / پِ دَ پَ / پِ)
پیاپی. یکی پس دیگری. متواتر. علی الاتصال. (آنندراج). مسلسل. دمادم. متعاقب یکدیگر. متتابع. متتالی. پشت سر یکدیگر:
چندگاه اینچنین برود و به می
هر شبم عیش بود پی درپی.
نظامی.
مکافاءه، کفاء، پی درپی نیزه زدن با هم. امعاط، انمعاط، پی درپی افتادن موی. امتعاط، پی درپی افتادن پشم. امتعال، پی درپی آبستن شدن زن. (منتهی الارب). تساقط، پی درپی افتادن. دبل، پی درپی زدن بر کسی عصا را. (منتهی الارب). هلب، پی درپی آوردن اسب رفتار را. (منتهی الارب). تکلح،پی درپی درخشیدن برق. استرعال، پی درپی رفتن گوسفند، دمادم:
دو راهرو که براهی روند در یک سمت
عجب نباشد اگر اوفتند پی درپی.
کمال اسماعیل
لغت نامه دهخدا
تصویری از پی اندر پی
تصویر پی اندر پی
متصلیکی بدنبال دیگریپیاپیپی در پی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پی درپی
تصویر پی درپی
((پِ دَ پِ))
پیاپی، متوالی، یکی پس از دیگری
فرهنگ فارسی معین
پیاپی، متوالی، مداوم، مسلسل، مکرر، مکرراً
فرهنگ واژه مترادف متضاد